سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سالهای دور از خانه

 

[ و به عمار پسر یاسر فرمود ، چون گفتگوى او را با مغیره پسر شعبه شنود . ] عمار او را واگذار ، چه او چیزى از دین بر نگرفته جز آنچه آدمى را به دنیا نزدیک کردن تواند ، و به عمد خود را به شبهه‏ها در افکنده تا آن را عذرخواه خطاهاى خود گرداند . [نهج البلاغه]

 
 

مدیریت| ایمیل من

| خانه

پایین

?majid

یکشنبه 87/9/10  ساعت 3:48 عصر

سلام...

سلامی به گرمی جنوب  و زیبایی دریای جنوب به یاران ودوستان گلم  از احوالات من بپرسید – من را کمبودی  نیست جز مقدار نوری برای روشن کردن مسیر زندگی !! چراغ قلبم کم نور است  و چشمانم مسیر خود را پیدا نمیکند .. شعله ای میخواهم...

 

 در آخر
روز ی مرگ
در تار و پود زندگی ما
گم خواهد شد
روزی یادمان خواهد رفت کجا به دنیا آمده ایم
روزی یادمان خواهد رفت
روزی  می میریم !
اما من ...
در هر کلاف زندگی ام
در یاد مرگم
در یاد آن لحظه ی سخت
که شرمگینانه
التماس دست های نجیبت را
با چشم های گناهکارم
برای بخششی دشوار
می کشم .
آنروز  ...
دست خودم نیست !
آنروز  هم من در دست های تو خواهم مرد !

 

پی نوشت:

شریعتی میگه : چقدر روح محتاج فرصتهایی است که در آن هیچ کس نباشد
من میگم : چقدر روح محتاج فرصتهایی است که در آن یک نفر باشد که قلبش برای تو بتپد

  • کلمات کلیدی :
  • نظر شما( )

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    سلام...

    بالا

      [ خانه| مدیریت| ایمیل من| پارسی بلاگ| شناسنامه ]


    کل بازدید
    1743
    بازدید امروز
    0
    بازدید دیروز
    2
     Atom 
     RSS 

     درباره خودم


     لوگوی وبلاگ

    سالهای دور از خانه

    اشتراک